دوباره می خوام از سامانی بنویسم
دوباره می خوام از سامانی بنویسم ممنون از همه ی دوستان خوبم که همیشه جویای احوال من و سامان جون هستند. می خوام براتون از سامانی بنویسم. سامانی ما یه مدتی می شه که مرد شده . عاشق خوردن کباب و پسته و تخم هندونه. سلام می کنه و می گه :سام(سلام) صبح که از خواب ناز بلند می شه به مامان کمک می کنه و همه ی رختخواب ها رو جمع می کنه . البته این قدر تمرین کرده که می تونه متکا های سنگین رو هم بلند کنه. قبل از خواب هم اگه چیزی خلاف میلش باشه یه گریه ی حسابی با صدای بلند می کنه . که مثل مته می ره تو مخ آدم. شعر بارون میاد نم نم _تاب تاب عباسی_یه توپ دارم قلقلی _اتل متل تو توله می خونه البته فقط این کلمه هارو.ن...
نویسنده :
مامان سامان
14:14