سامانسامان، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

پسرم سامان

خاطرات و تصاویر سامان ماه به ماه تا یکسالگی

    از این به بعد خاطرات و تصاویر سامان ماه به ماه تا یکسالگی در این قسمت درج میشه این قسمت هنوز کامل نشده   بدو تولد ماه اول ماه دوم ماه سوم ماه چهارم ماه پنجم ماه ششم ماه هفتم ماه هشتم ماه نهم ماه دهم ماه یازدهم ماه دوازدهم     ...
16 خرداد 1390

دندونای سامانی

  دندونای سامانی (اززبان سامانی)  من چهار تا دندون دارم دو تای بالا که مثل پاروه  .دو تای پایینمم فاصله دار الان هم دارم دوتا دیگه از پایین در میارم یکیش در اومده اون یکی خیلی اذیتم می کنه که مجبورم با گاز گرفتن دست مامان وبابام خودمو آروم کنم.   اولین بار که خواستم دندون در بیارم تقریبا هفت ماهه بودم همه چیز رو به دندون می کشیدم آی که دندون در آوردن چه سخته . یه روز که مامانم برگشت سه تا توپ کوچیک بدمینتون برام خریده بود و اونا رو با نخ به هم وصل کرده بود که مثلا نخورمش منم که چشم مامانو دور دیدم رفتم تو اتاق تا جایی که تونستم گاز گرفتم تا جایی که خون از لثم بیرون اومد آی چه حالی داد13/9/1389 بود که خط ...
16 خرداد 1390

سامانی می خاد حرف بزنه.

  سامانی می خام کلمه هایی رو که یادگرفتی این جا برات بنویسم  .      (بابا) ا ولین کلمه ای که یاد گرفتی چه قشنگ ادا کردی. تاریخش هم ١٣/٩ /١٣٨٩بود بعدش هم یاد گرفتی که بگی ( ماما) .تاریخش هم ١١/١٠/١٣٨٩بود . در هفته ی سوم ماه دوازدهم به ببر( بب) می گفتی. به خامه  می گفتی (مامه ) .کلمه ی (پا  ) و (پاپا) رو هم یاد گرفتی.   یه روزکه پشت پنجره نشسته بودی پیرزن همسایه رو دیدی که در خونه نشسته بود منم گفتم سامانی اونی که دیدی ننه س توهم با اون زبان شیرینت گفتی ( ننه ) اونم ١٣/٢/١٣٩٠ بود. پنج روز دیگه یاد گرفتی که بگی (بده) و هر چی...
16 خرداد 1390

گریه

  گریه   ای قطره های ظریف اشک،ای دانه های قیمتی عشق ،ای ژاله های صبحگاهی دل ،بیایید واین آتش جان سوزی که مرا فرا گرفته خاموش کنید . کوهستان هایی که چشمه های جاری دارند همیشه سبزو خرمند. مردمک چشمی که با اشک شستشو گردیده عالم محبت را پاک و منزه می بیند . روح وقتی مملو از خوشی یا تالم است تراوشی پیدا می کند  و تراوش آن اشک چشم است . و به این واسطه هر گریه ای از روی دل تنگی نیست . ...
16 خرداد 1390

سامان به روایت تاریخ

  سامان به روایت تاریخ   تاریخ تولد:7/2 /1389 روز سه شنبه قدش ٤٥سانتی متر وزنش ٥/٢کیلو دور سرش٣٣سانتی متر هشت ماه ویک هفته داشت که به دنیا اومد با عمل سزارین در بیمارستان بیستون توسط دکتر فرزانه چوبساز ساعت ٥/٩صبح از روز چهارم زردی گرفت. از روز پنجم در بیمارستان بستری شد . نافش بعد از پانزده روز افتاد. تا دوماه شیر مادر خورد . به علت سهل انگاری خودم شیر خشک می خوره . دو ماهه بود که متوجه شدیم شن کلیه داره  بعد از پنج ماه به لطف خدا وتوسط دکتر فوق تخصص کلیه دکتر سید زاده با مصرف دارو برطرف شد. قدش در تاریخ ١٨/٢/١٣٩٠ هفتادو چهار سانتی مترشد . واکس...
16 خرداد 1390

کلمه های جدید سامانی

  کلمه های جدید سامانی   (عموو ) به جای عمو  (عمه ) درست  عین کلمه رو تلفظ میکنه (ازه ) به جای عزیز (ابی) به جای ابری یک آهنگ به زبان ابری که از بچه گی بیشتر مواقع با اون میخوابید (ابوو) به جای ابرو (اده) به جای عدس (اننا) به جای الله (دده) به  بیرون رفتن علاقه وحشتناکی داره وقتی بگی بریم دده حتما حتما باید بریم و به هیچ وجه فراموشش نمیشه ودر این مورد اصلا گول نمی خوره (دنده ) به دنده ی ماشین بابا علاقه زیادی داره ( به به) به بچه های کوچک  میگه  ( به به)  یعنی عالی ( جوجو ) به  مورچه میگه (ام ) به غذای ماهی ...
16 خرداد 1390

کار های جالب سامان تا سیزده ماهگی

کار های جالب سامان تا سیزده ماهگی نماز می خونه .(به سجده می ره وقتی میگی الله اکبر) وقتی می گی دست خپل سامان دستاشو بالا می بره پاشو نشون می ده جوراب هاشو بو می کنه می گه پف یعنی بو می ده آتیش رو فوت می کنه مو_بینی _دندون _گوش خودش رو نشون می ده وقتی پشت در دستشویی رو میگیره وپشت اون به حالت نشسته یا سر پا وایساده و در می خاد به پاش بزنه می گی برو عقب ،عقب میره یا میگی بشین میشینه ( چون هر کس به دستشویی بره باید زود بیرون بیاد چون آقا پشت درو میگیره و اینقدر در میزنه و بعد گریه که باید نرفته برگردی .)البته اگه دزدکی بریم و نفهمه که از خوشحالی پر در می یاریم . از پله بالا وپایین می ره کتاب دا...
16 خرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرم سامان می باشد