سامانسامان، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

پسرم سامان

ماجرای عکس انداختن در عکاسی

1391/3/22 20:24
نویسنده : مامان سامان
2,119 بازدید
اشتراک گذاری

ماجرای عکس انداختن در عکاسی

سلام سامان نازنین

امروز می خوام ماجرای عکس انداختنت رو در عکاسی بنویسم.

دیروز کارت بیمه ی شما اومده بود خواستم که کارتت عکس دار باشه .

آخه شما دیگه نی نی نیستید و مرد شدین.به همین دلیل بردیمت که ازت عکس بندازیم .

اول که هیچی ،توی عکاسی نمی اومدی.

وقتی هم نوبتمون شد رفتیم که آقای عکاس ازت عکس بگیره شروع کردی به داد و بیداد ،مطابق 

معمول که چیز عجیبی هم نیست .

سه نفری هر کاری کردیم رو صندلی وای نسادی که یه عکس خوب بگیری.

یه بسته آدامس برات خریدم بلکه وایسی آروم گرفتی ولی شروع کردی تند تند آدامس باز کردن

و همه رو گذاشتی تو دهنت.

آقای عکاس طفلکی هم بیکار نشسته بود تند تند از شما عکس مینداخت که شاید یکیش

 خوب در بیاد .

حدود سی تا عکس ازت گرفت  که بالاخره یکیش یه نموره خوب در اومد اون هم این قد

 بی کیفیت  بود که اصلا به درد نمی خورد .

این هم یه چند تا از اون عکساس که برات برای یادگاری می ذارم.  

 

 

 

بقیه ی عکس ها در ادامه مطلب... 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

مامان آريا
23 خرداد 91 10:43
براي برنده شدن آريا نيازمند ساپورت شما دوستاي گل هستيم تا آريا بتونه راي بياره پس مثله هميشه مارو تنها نذارين و كمك كنين تا شايد اينبار آريا برنده بشه و حد نصاب راي رو بياره
اونايي كه آريا رو دوست دارن
همين الان موبايلاشون و بردارن
كد 1085 را
به شماره 20001124 پيامك بزنن
زياد وقت نداريم فقط فقط براي ياري آريا يك هفته مهلت باقيست

پيشاپيش از همكاريتون خيلي خيلي خيلي ممنونيم







حتمابه روی چشم عزیزم
مامان آريا
23 خرداد 91 10:45
الهي خاله قربونت برم عكسات خيلي بامزه بودن كلي از دستت خنديدم
سامان
24 خرداد 91 2:31
اخی چه لاغر شدی
سامان
28 خرداد 91 3:05
مامانی بهت یه نصیحت بکنم ؟؟

با اجازه

حالا که شیشه شیر رو ازش گرفتی.بهش با لیوانم که شده شیرخشک بده.

من 20 سالمه و کشتی کار میکنم.(بابا و مامانم نمیزارن مکمل حرفه ای مصرف کنم)بخاطر همین از سرلاک شیر خشک(معمولا شیرخشکی که کمترین چربی با بیشترین پروتین رو داشته باشه استفاده میکنم)پس ببینید منی که 20 سالمه استفاده میکنم و واقعا پا به پایه دوستایه دیگم کار میکنم پس عیبی نداره داداش کوچیکمم استفاده کنه(به عنوان یه مکمل غذایی میتونید صبحها بعد از بیدار شدن و شب قبل خواب بهش بدی)
فقط برایه منی که 1کیلو وزن اضاف مهمه چربیه زیادش یکم اذیت میکنه.
برا تایید حرفم بهتره یه نگاه به پشت قوطی شیر خشک بندازید تا بفهمید منبع تمامی یا اکثر مواد مورد نیازه بدنه


سلام به آقاسامان
ازت ممنونم که راهنمایی کردید شیر پاستوریزه به زور بهش می دم ولی شیر خشک ندادم باشه براش می خرم راستی اگه وبلاگ دارین آدرسش رو برامون بذارید که من و اقا سامان هم بیایم به بهتون سر بزنیم.

مریم(مامان روشا)
28 خرداد 91 12:31
ای خدا ....عکساشو ببین خاله عکس که درد نداره قربونت بشم...قربون تند تند آدامس خوردنت بشم...بگو فکر کردین میتونین ما بچه هارو گول بزنین

سلام خاله جون این مامان بابا ها فقط خودشونو خسته می کن حریف ما بچه ها که نمی شن.

مامان ماهان
2 تیر 91 15:36
ای جووووووووووووووووووونم خدای من ببین چقدر بزرگ شده 1000000000 ماشالله میبوسمت عزیزم
مامان پرهام
2 تیر 91 23:14
عجبپسر به این خوشگلی و اینهمه بداخلاق
مامان نوژا
6 تیر 91 9:59
شیطون بلا.بالاخره عکس گرفتی یا نههههههههههههه


گرفتم ولی آقای عکاس اون قد اونو دستکاری کرد که اصلا هیچ شباهتی به من نداره.
سامان
8 تیر 91 18:21
سلام
پست قبلی من به شما رسید؟؟

اگه نه دوباره میفرستم.پستی که تایید کردید من قصد داشتم به صورت نظر خصوصی بفرستمش یادم رفت تیکه نظر خصوصی رو بزنم لطفا مخفیش کنید.


سلام . باشه چشم
ولی این وبلاگ اگه نظرات به صورت خصوصی ارسال نشن بعدا دیگه نمیشه اونو مخفی کرد .فقط میشه اونو حذف کرد . درضمن توضیحاتی که دادی در حد فوق العاده حرفه ایی بودن و اگه اجازه بدی بقیه هم استفاده کنن ولی اگه بازم اصرار داری بگو که حذف کنم

سامان
9 تیر 91 22:42
یعنی جواب داد؟!!

خیلی خوشحال شدم


پس ادیتش کنید.ممنون


سلام
ممنون از همه لطفتون


عمه زینب دانیال
15 تیر 91 16:44
قربونت بشم که همه عکسات با گریه اس. مامانش انقدر اذیتش نکن دوست نداره عکسشو پخش کنه. نازی به ماهم سربزنید
مریم(مامان روشا)
21 تیر 91 1:23
سلام عزیزم خوبی تلگرافام به دستت رسید


آره شرمنده تم کلاس می رم سرم شلوغه.یه فرصت مناسب برات انجام می دم.
متین وروجک
28 تیر 91 10:15
آخی دلم سوخت مرد که گریه نمی کنه ای جان چقدر نازه خدا حفظش کنه در پناه خودش خوشحالم از آشناییتون
admin
1 مرداد 91 9:38
http://golkaghazi.mihanblog.com/
مامان دو بهونه قشنگ برای زندگی
15 آذر 91 15:51
آخیییییییییییییییییییش یکی هم مثل دختر من پیدا شد که از آتلیه میترسه داشتم افسردگی میگرفتم ما هم همین بلا سرمون اومد دقیقا همین عکسا رو ماهم داریم
آریان
1 فروردین 92 12:31
سلام پسر خاله جون خوبی راستی عیدت مبارک مرسی که برام کامنت گذاشتی دوستت دارم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرم سامان می باشد