عشق به پلیس
سلام سامان مامان
یه مدتیه که هیچی برات ننوشتم امشب تصمیم گرفتم کمی برات از کار های قشنگت بنویسم.
اول برات بگم هر جا که می ری و اسباب بازی می بینی فقط انتخابت ماشین پلیسه.
هرکس هم برات کادو میاره اون هم ماشین پلیسه.
هر وقت هم که می خوایم بریم بیرون بهت می گیم بریم داد می زنی :پولیییییس
***
این ها رو نوشتم که با موضوع کمی رابطه داشته باشه.
حالا شیطونی ها و چیزای دیگه.
چیزای دیگه مثل در اومدن پنجمین دندون آسیابت که مبارکت باشه .که یه روز داشتی می خندیدی
متوجه شدم که در اومده .
هر کس که از حموم میاد بیرون می گی :عافیت (مخصوصا ساسان)
هر کسی که لباس نو می پوشه می گی:مبالکه مبالکه
وقتی که نقاشی می کشی در موردش حرف می زنی.می گی :این چر خاشه .این آنتنه.آخرش
می گی : خوشگله
یه آب پاشی هم افتاده دست که با هاش همه چی رو از متکا و مبل گرفته تا در و دیوار و تلویزون و
در خونه رو با هاش آب پاشی می کنی.
از حموم رفتن بسیار فراری .وقتی آب می ریزم روی سرت فقط جیغ می زنی و گریه می کنی که
کلی واسه خودت حسنی شدی.
ما رو دنبال نخود سیاه می فرستی .
تقلید ما رو در میاری می گی :مامان ای جولی(این جوری) خندید.
یه وقت هایی هم که گرسنته می گی :سیب زمینی دلست (درست)کنیم .
در رقصیدن خیلی ماهر شدی .چون هر روز در حال تمرینی .و هر وقت بیکار می شی می گی:
آهنگ بذالم.(بذارم).
عسل مامان دیگه چیزی به ذهنم نمی خوره .همیشه برای تو و بچه های دیگه دعا می کنم که
سلامت و تندرست باشید .
به خدای بزرگ و مهربان می سپارمت.