سامانسامان، تا این لحظه: 14 سال و 8 روز سن داره

پسرم سامان

سفر سامان

1390/4/21 0:28
نویسنده : مامان سامان
601 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام به همه دوستان

 

ما و سامان خان یه چند روزی نبودیم و به مسافرت رفته بودیم . بد نبود ولی سامان خیلی اذیت کردو یک عادت خیلی بد که دچارش شده که یک ثانیه نباید از جلوی چشمش دور بشم و همیشه باید در دسترس باشم  . اگه یک لحظه منو نبینه شروع به ( مامان - مامان ) گفتن و بعد هم گریه شدید.الان تقریبا یک ماهی میشه که مدارس تعطیل و امتحانات هم که تا وسط های خرداد بیشتر طول نکشید و از اون موقع  همیشه باهم  بودیم که  این دو هفته اخر که وضعیت بدتر شد و مدام فقط دنبال منه و اجازه هیچ کاری رو بهم نمیده .در طول روز هم یک بار می خوابه ومن هم با ید مدام مواظبش باشم وتا می خوابه منم باید یه استراحتی بکنم تا انرژی داشته باشم و زیاد فرصت نوشتن ندارم .و یک از دلایل غیبت این مدت هم همین موضوعه . در هر صورت خدا کنه زودتر این ماجرا هم تموم بشه و یک عکس جدید هم از سامان خان در حال بازی شطرنج البته کشتی با مهره ها

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

مامان حسني
19 تیر 90 11:37
سلام مامان سامان عزيز
همه بچه ها دريه مقطعي خيلي به ماماناشون وابسته ميشن بعد كه بتونن كم كم حرف بزنن ومنظورشون را به ديگران برسونن بهترميشن البته براي بچه هايي كه ماماناشون كارمندهستن اين وابستگي قويتروطولاني تره ولي نگران نباش عزيزم
اين نيز بگذرد


سلام عزیزم
ممنونم از توضیحات خوب و کامل و مفیدت
مامان آريا
19 تیر 90 12:58
اي جانم قربونش برم كه اينقدر نازي
حالا خوشگل پسر تو كدوم مهره شطرنجي (شاهشي)
عكس خيلي خوشگلي شده


سلام خاله جون
ممنونم که بمن لطف داری
خاله وزیر رو بیشتر دوست دارم اجازه همه کاری رو داره چون من از محدودیت بدم میاد و دوست دارم هر کاری دلم میخواد انجام بدم
مامان ماهان
20 تیر 90 0:10
چه عکس نازی
چه پسر نازی
مامان جون اینا دوره داره خوش خوب میشه نگران نباش


سلام ممنونم
اره همه دوره ها تموم میشن ولی بعضی ها با سختی و مرارت
نازنین نرگس نفس مامان
21 تیر 90 3:19
خسته نباشی مامان سامان جون


سلام
ممنونم دوست من
مامان ابوالفضل
22 تیر 90 11:57
الهی، چه ناز پسره ، قند عسله، دوسش دارم



ممنونم خاله خوبم
مامان قندعسل
23 تیر 90 11:13
سلام عزیزم دقیقا اخلاق محمد هم این روزا همینجوری شده ...میگه از صبح تا شب فقط بشین پیش من...اجازه ی هیچ کاری رو به من نمیده حتی پیش باباش هم نمیمونه خدا کنه این مرحله از سنشون هم به سلامتی بگذره


سلام
انشااله به خیر و خوشی این مرحله رو رد میکنیم
مامان رها
23 تیر 90 12:42
سلام عزیزم دلم برا سامان خیلی تنگ شده بود مامانی پسملت خیلی جیگر شده ها .......
عزیزم رها هم الان توی این شرایط واقعا بعضی مواقع انرژی کم میارم


سلام
ممنون از شما
اخ به خدا سامان پدرمون رو در اورده
مامان ماهان
24 تیر 90 20:49
سامان نازم حالت خوبه عزیزم


ممنونم خاله جون
مامان سید ابوالفضل
26 تیر 90 3:46
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه . . . عید شما مباااااااارک
نازنین نرگس نفس مامان
26 تیر 90 11:59
شاید ان روز که سهراب نوشت (زندگی باید کرد )خبری از دل پر درد گل یاس نداشت؟باید این جور نوشت هر گلی هم باشد چه شقایق چه گل پیچک و یاس تا نیاید گل نرگس زندگی دشوار است؟ عید شما مبارک-


سلام
ممنونم از دوست خوبم
مامان پرهام
26 تیر 90 19:35
سلام منم وقتی این بار از مسافرت برگشته بودم و البته در مسافرت! این مشکل رو داشتم پرهام همش بهم می چسبید و گریه می کرد انگار من می خوام برم! پسرت رو ببوس. ماه تر شده


سلام
ممنونم عزیزم
ای پرهام ناقلا
پس توهم مثل سامانی و ما خبر نداشتیم
مامان حسین
27 تیر 90 12:10
سلام عزیزم
اصلا نگران این موضوع نباش چون سن 1 سال تا 1سال و نیم دورانیه که بچه ها احساس ناامنی میکنن.به هر حال خسته نباشی


سلام
ممنون از راهنمایی خوبت - کمی خیالم راحت شد که شاید 18 ماهگی خوب بشه
وحیده مامان پارسا
27 تیر 90 17:37
اینها مربوط به یه دوران خاصه .میگذره


niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرم سامان می باشد