عشق به پلیس
عشق به پلیس
دیشب بابا داشت تلویزیون نگاه می کرد سامان هم توی اتاق کارتن .
اگه گفتین چی؟
طبق معمول بره ی ناقلا.
بعد یه هو رفت پیش بابا آخر های فیلم بود که توش ماشین پلیس بود و بعدش تموم شد .
سامانی هم مرتب می گفت پویس.
بابا هم نمی فهمید و می گفت پوست .اون می گفت پویس .
تا من سر رسیدم وگفتم می گه پلیس .
دیگه ول کن نبود به قدری گریه و داد و بیدادمی کرد که من پلیس می خوام .
تا بالاخره زدم کانال پنج دیدم که برنامه ی همراهان می ده .
کمی آروم گرفت و می گفت فقط باید آپویسه .
خلاصه با ترفند قرار شد بخوابه .
دکمه ی خاموش رو زد کنترل ها رو گذاشت رو میز با پا هم دکمه ی سه راهی و رو زد و خداحافظی کرد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی