نیش نوش
نیش نوش
بالاخره بعد از یه هفته ویا بیشتر که من و ساسان استرس داشتیم البته بابا بیشتر چون فکر و ذهنش
شده بود این واکسن .
که خدا رو شکر امروز با بابا و نعا رفتی زدی .
دست هر دو تا شون درد نکنه .چون من رو از این صحنه ی در دناک نجات دادند.
ساعت ده بود که رفتی مرکز بهداشت .عزیزم دیگه فقط یکی از واکسن هات می مونه که به امید خدا
اون رو
شش سالگی می زنی .
ساعت یک و نیم تا ساعت دو و نیم خوابیدی .
وقتی که بیدار شدی کلی درد داشتی .
و اصلا نمی تونستی راه بری .
کمی کمپرس سرد برات گذاشتیم .
بی تاپیر نبود .
ساعت پنج بعد از کلی ترس و لرز راه افتادی .
و همش بهونه می گرفتی و می گفتی دده.
بعد کنار بابا نشستی و می گفتی زعی نمی فهمیدیم چی می گی بعد متوجه شدم که .
منظورت پرنده ی زینتیه.(یه کلیپ به این اسم ).
کمی برات گذاشتم آروم شدی .
گوشی رو گزاشتی کنار گوشت و شروع کردی به الو الو کردن.
خدا کنه که زیاد اذیت نشی عزیز مامان .
یه چند تا کلمه از زبان سامان .
شوشا (روشا اسم دوست نی نی وبلاگیمون)
آشش(آرش)
معا (دستمال کاغذی)
ایب(سیب)
ببعی (ہره ناقلا)
قطه(قطره)
سینه (سینی)