سامانسامان، تا این لحظه: 14 سال و 12 روز سن داره

پسرم سامان

خوردنی های ماه خرداد

  خوردنی های ماه خرداد قبلا که رغبتی به خوردن قطره نداشتی ،ولی حالا که غذا زیاد نمی خوری از قطره خوردن لذت می بری . وقتی که درازت می کنم ،خودت دهنت رو باز می کتی و می گی :ا بعدش می گم حالا سامانی چی بخوره می گی :آب. سامانی شکلات دوست داری. ازمیوه ها عاشق خیار ی.موزم دوست داری . بر نامه ی مهربا ن و خاله رو یا رو دوست داری. علاقه ی زیادی به حمید و سنجد داری . صبح که از خواب ناز بلند می شی ،پرده ی اتاق رو که کنار می زنم می گی :به به ، یعنی هوا خوبه . ...
21 تير 1390

سفر به خیر

سفر به خیر _((به کجا چنین شتابان!)) گون از نسیم پرسید: _((دل من گرفته زینجا، هوس سفر نداری ز غبار این بیابان؟)) _((همه آرزویم ،اما چه کنم که بسته پایم...)) _((به کجا چنین شتابان؟)) _((به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم .)) ((سفرت به خیر!اما،تو و دوستی ،خدا را چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی ، به شکوفه ها ،به باران ،برسان سلام ما را .))   شفیعی کدکنی ، در کوچه باغ های نشابور ...
21 تير 1390

سامانی بالاخره خودش بلند شد.

سامانی بالاخره خودش بلند شد. عزیزم امروز با هستی رفتیم خونه ی مامان بزرگ بابا اونجا بهت خوش گذشت اماخوابت کامل نبود و یه فصل گریه کردی . بعد از پنج شش ساعت دیگه حوصلت سر رفت بابا اومد دنبالمون و برگشتیم خونه . توی ماشین هم کلی ذوق کردی . به در خونه که رسیدیم و پیاده شدیم خورد تو ذوقت و کلی گریه کردی که من خونه نمیام . این روز ها که بابا امتحان داره و اصلا فرصت نمی کنه تور و بیرون ببره . تو باید همیشه تو خونه بمونی. بعضی مواقع هم به زور خودت می ری دده(بیرون ) وقتی که برگشتیم تو خونه چند قدمی بر داشتی و افتادی . متوجه شدم که دستای خپلت رو گذا شتی رو زمین و بلند شدی . سامانی من، خدا رو شکر ...
21 تير 1390

سفر سامان

  سلام به همه دوستان   ما و سامان خان یه چند روزی نبودیم و به مسافرت رفته بودیم . بد نبود ولی سامان خیلی اذیت کرد و یک عادت خیلی بد که دچارش شده که یک ثانیه نباید از جلوی چشمش دور بشم و همیشه باید  در دسترس باشم  . اگه یک لحظه منو نبینه شروع به ( مامان - مامان ) گفتن و بعد هم گریه  شدید. الان تقریبا یک ماهی میشه که مدارس تعطیل و امتحانات هم که تا وسط های خرداد  بیشتر طول نکشید و از اون موقع  همیشه باهم  بودیم که  این دو هفته اخر که وضعیت بدتر شد و مدام فقط دنبال منه و اجازه هیچ کاری رو بهم نمیده .در طول روز هم یک بار می خوابه ومن هم با ید مدام مواظبش باشم وتا می خو...
21 تير 1390

کودکان چگونه رفتار می کنند؟

                 کودکان چگونه رفتار می کنند؟                     همان گونه که باآنها رفتار شود.   اگر سلوک و رفتار با کودک همراه بردباری و تحمل باشد.            کودک صبر و استقامت را می آموزد.   اگر سلوک و رفتار با کودک همراه عدالت و مساوات باشد.         کودک عدالت خواهی را می آموزد.   اگر سلوک و رفتار با کودک همراه دشمنی و خصومت باشد. ...
21 تير 1390

سامانی بالاخره می خواد راه بره

سامانی بالاخره می خواد راه بره سامان عزیزم چند وقتی است که می خوای را ه بری . البته یک ماهی است که شروع به تمرین کردی و اولا فقط چند قدم میرفتی و ما اونو جز راه رفتنت به حساب نیاوردیم امروز ٢٧/٣/١٣٨٩بالاخره تصمیم گرفتی که راه بری . بدون کمک و همراه با دور زدن گلم قدم هاتو چقد ناز بر می داشتی . امروز با بابا کلی ماشین بازی کردین .چقدم از بازی لذت بردی. بااون پاهای نازت افتاده بودی دنبال ماشین ومثل جوجه اردک راه می رفتی  یه وقتایی هم می افتادی  و گریه می کردی و حوصله نداشتی راه بری. سامان جونم ولی هنوز بلد نیستی که بدون کمک ،خودت از زمین بلند شی و راه بری . البته دور زدن رو هم بلد بودی خدا رو شکر ک...
21 تير 1390

غذا خوردن سامان

غذا خوردن سامان به هیچ عنوان سر میز نمی شینه. از غذا خوردن فراری. الا ن یه چند روزی هست که میلی به غذا خوردن نداره . یعنی قبلا هم نداشت .ولی اونو رو کابینت آشپز خونه می ذاشتم وبا هزار تا وسیله اونو سر گرم می کردم تا غذا شو بخوره الان دیگه اون طوری هم جواب نمی ده . محکم دهنش رو می بنده و اصلا باز نمی کنه . از دست غذا خوردنش کلافه شدم . باید برای هر وعده غذا دادن نیم ساعت یا بیشتر سر پا باشم . پا و کمر برام نمونده . به غذای سفره هم علاقه ای نداره. قبلا که شیر نمی خورد ،که باید می خورد . حالا که باید غذا بخوره رو آورده به شیر خوردن. نان رو خیلی دوست داره هر چی بدی می خوره. خاله های مهر بون ...
21 تير 1390

ماهی های بیچاره

سلام یک مطلب ببینید از بابای سامان سامان این روزها به ماهی ها علاقه مند شده  و خدا به دادشون برشه اول چند بار اونارو بوس میکنه و بعد محکم  به شیشه می کوبه و این بدبختا مدام باید شوک های ناگهانی ضربات سامانی رو تحمل کنن و کسی هم جرات نداره بگه نکن که ضربات شدید تر میشن و اگه اونو  دور کنی به محض زمین گذاشتن با سرعت برق و باد خودشو به اونا می رسونه و ....... شاکی :بابای سامان   این هم از مک زدن سامان انگار داره کوه میکنه       ...
21 تير 1390

خواب سامانی

خواب سامانی سامانی می خوام از خوابیدنت برات بنویسم . وقتی که تازه اومده بودی دنیا همه می گفتن چه پسر آرومی .(عمه ها ومادری)البته آروم بودی آخه عزیزم تو چهار هفته ای زود به دنیا اومدی .وهنوز فکر می کردی تو دل مامانی .مک زدنت به قدری ملایم و ظریف بود که اصلا کسی متوجه نمی شد که شیر می خوری. روزها به همین خوبی می گذشت .گل پسرم  کسی صدای گریه ی تو رو نمی شنید . تقریبا یک ماه و نیم داشتی که ختنه شدی .وقتی بردنت اتاق عمل به قدری جیغ کشیدی که دیگه نفست بالا نمی اومد.منم پشت در با گریه هات گریه می کردم خیلی صحنه ی وحشتناکی بود .  قبل از اون بابا می گفت باید همیشه به سامانی برسی و نذاری جیکش در بیاد و گریه کنه . ق...
21 تير 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرم سامان می باشد